پرواز روح به سوی عالم انوار

اگر موانع جسمانی نفس را مقهور خود نسازنداشتیاق نفس به عالم نور بیش از شوق جسم به سوی عالم وی خواهد بود و هر چه روشنایی و نورانیت نفس زیادتر شود شوق ومحبت آن به عالم نور بیشتر خواهد شد و غنا و نز دیکی آن به نورالانوار افزایش خواهد یافت. و اگر نفس دارای قوه ی بی پایان بود هرگز موانع جسمانی او را از عالم انوار باز نمی داشت.و چون نفس بر جوهری مادی احاطه پیدا کند و عشق و شوق او به عالم نور شدت یابد و از انوار قاهره کسب نور کند و ملکه ی اتصال به نور محض برای او حاصل شود در این صورت با خرابی بدن به بدن دیگری جذب نخواهد شد زیرا توانایی وی و قدرت جذب وی به سر چشمه های روسنایی مانع آن خواهد بود.

جاودانگی نفس

سهروردی می گوید پس از آنکه بدن از بین رفت نفس باقی می ماند به دلیل اینکه نفس اقتضای عدم خود را ندارد و اگر نفس اقتضای عدم خود را داشت از همان ابتدا به وجود نمی آمد از طرف دیگر علت نفس که وجود قاهر است تغییر نمی کند ونمی تواند علت عدم نفس باشد.و همچنین هرگز یک شئ لازم ذات را باطل نمی کند آنچنان که نور شعاع خود را از بین نمی برد.علاوه بر اینها میان انوار مجرد بر سر محل یا مکان تزاحمی وجود ندارد تا یکی سبب نابودی دیگری شود.و همچنین نفوس حال در اجسام هم نیستند تا برای وجود آنها روبه روی محل واقع شدن استعداد داشتن شرط باشد. علت نفوس دارای تغییر هم نیست آنچنان که اوصاف نفس تحت تاثیر علل بیرونی تغییر می کند وجون علت نور مجرد دائمی است بنابر این آن نور مجرد هم دائمی خواهد بود. 

اگر نفس نیستی می پذیرفت می بایست انعدام آن ناشی از اوصاف ظلمانی باشد ودر این صورت آنگاه که صورت همراه با بدن بود سزاوار نابودی بود و نه پس از اینکه مجرد از بدن شد.و آنگاه که نفس از بدن ره شد به بقای علت خود که نور قاهر است باقی خواهد بود و مرگ بدن ناشی از نابودی مزاج است که به واسطه ی او می توانست در جسم تصرف کند.

قاعده امکان اشرف

یکی از قواعد مهم در فلسفه اشراق قاعده امکان اشرف است.سهروردی بر اساس این قاعده موجودات اکمل از نفس انسانی را اثبات می کند و بر اساس این قاعده به اثبات و تفسیر مراتب هستی می پردازد. 

برای طرح و کاربرد این قاعده می بایست ابتداقواعد دیگری را طرح کرد که مبنای پذیرش این قاعده هستند.قاعده علیت و لوازم ضروری ان از جمله ی این قواعد است.علاوه بر علیت مبنای دیگر این قاعده قاعده اصل الواحد است. بنابر اصل الواحد از نور الانوار که بسیط من جمیع الجهات است فقط یک موجود صادر می شود زیرا اگر یک موجود اقتضای صدور دو موجود را داشته باشد وجود او بسیط محض نخواهد بود بلکه دارای نوعی ترکیب است بنابر این اقتضای بیش از یک موجود را ندارد بنابر این عقل اول به طور مستقیم از نور الانوار صادر می شود و بقیه ی انوار و مو جودات غیر مستقیم از او ناشی می شوند.حال با توجه به قواعد فوق می توان گفت چوننفس مجرد انسانیوجود دارد بنابر این انوار برتر هم وجود دارند. البته سهروردی وجود عقول طولی را از راه ادله دیگری اثبات کرد. بنابر این کاربرد بیشتر این قاعده اثبات انواری است که از عقول پایین تر و از نفوس انسانی برترند یعنی با این قاعده به اثبات عقول عرضیه یا ارباب اصنام می پردازد. 

سهروردی بر اساس این قاعده عقول طولی و عقول عرضی و نفوس مدبره افلاک و افلاک وعالم مثال را اثبات می کند و به طور کلی نشان می دهد وقتی موجود اخسی به وجود امده است به ضروری موجود اشرفی مقدم بر آن ایجاد شده است. 

سهروردی قلمرو تحقق قاعده امکان اشرف را عالم عقول و نفوس اجسام اثیری می داند که دستخوش کون فساد نیستند. اما در عالم عناصر که تحت تاثیر علل و عوامل خارجی هستند و موجودات خارجی می توانند مانع تححقق اشیاء شوند این قاعده کاربرد کلی ندارد. 

خوداگاهی و دگر اگاهی

تکیه مشائیان بر جهان شناسی است وبا تکیه بر شناخت جهان به شناخت انسان به خدا می رسند ولی تکیه سهروردی بر خود شناسی است و جهان شناسی وخداشناسی رابر آن اساس تفسیر میکند . 

سهروردی میان شناخت خودوشناخت غیر تفاوتی بنیادی قائل است .درشناخت غیر میان فاعل شناسا و موضوع شناسایی فاصله است و عقل با مثالی یا صورتی  که در وی ایجاد میشود به شناخت غیر دست می یابد .پس شناخت مااز هر چیزی  جز خودمان ناشی از مفاهیم وصورتهایی است که از آنها به دست آورده ایم وبا دگرگون شدن آن اطلاعات ومعلومات آن موجودات هم برای ما دگرگون میشود . 

سهروردی میگوید:یک شئ نمیتواند ذات خود را باصفات و افعال خود بشناسد زیرا به محض آنکه صفت یا فعلی را به خود نسبت دادید اعتراف کرده اید به شناخت خود یعنی ذات را شناخته اید که صفت یا فعلی را به آن نسبت میدهید . 

سهروردی تاکید میکند مادر شناخت خود به چیزی جز ذات خود نیازی نداریم نه صفت نه فعل .

جسم امتداد مقدار

به نظر سهروردی چیزی جز امتداد و مقدار نیست و انچه موجب تمایز اجسام از یکدیگر می شود همان نفس مقدار و ابعاد است چون مقادیر و ابعاد کم و زیاد می شوند و توام باعوارض مختلف هستند اجسام مختلف به وجود می ایند گر چه اشتراک اجسام هم در مقادیر و ابعاد است. 

بنابراین هیچ جسمی خالی از بعد و مقدار نیست ولی حدود ابعاد و مقادیر در اجسام مختلف است. 

بنابراین شیخ اشراق همان گونه که در سایر ماهیات به تشکیک معتقد است در اجسام هم مراتب را می پذیرد و جسم را مشکک می داند.