به نظر سهروردی نفس ادمی نمی تواندپیش از خلقت بدن وجود داشته باشد و بدن و نفس هر انسانی با هم خلق می شود.وی برای حدوث نفس دلایل بسیاری دارد. اولین دلیل وی مبتنی بر مساله ی معرفت حضوری نفس به ذات و احوال ان است.
علم حضوری نفس عین وجود نفس است و نمی توان علم حضوری نفس به خود را امری زائد بر ذات نفس دانست حال اگر به نفوسی که در اطراف ماست توجه کنیم خواهیم دید که هیچ نفسی نه خود را عین نفس دیگری می داند ونه از احوالات وی خبر دارد یعنی علم هر نفس به خود و به احوالش متفاوت با علم دیگری به خود و احوالش می باشد حال با توجه به اینکه علم هر نفس عین همان نفس است می توان نتیجه گرفت که هر نفسی جدای از هر نفس دیگر است پس حتی اگر بالفرض بپذیریم نفوس قبل از بدن وجود داشته اند نمی توانستد واحد باشند فرض اینکه بعد از ختقسیم شده است هم باطل است زیرا
دلیل دیگر سهروردی این است که نفوس برای کسب کمال و تعالی در ابدان خلق می شوند یعنی بدن ابزار تکامل نفس است حال اگر نفسی کامل باشدو مانعی نداشته باشد نیازی به بدن هم نخواهد داشت. اگر نفوس قبل از خلقت بدن در عالم مجردات وجود داشته باشند به علت اینکه بدنی ندارد حجاب و مانعی نخواهد داشت و بنابراین به همه ی کمالات ممکن خود نائل امده هست حال سوال این است که نفوسی که قبل ابدان تعلق می گیرند و ایا این تعلق امری غبث و بیهوده نیست حال انکه فعل حکیم نمی تواند عبث باشد حال اگر فرض کنیم نفوس قبل از ابدان وجود دارند هیچ کدام از انها برای تعلق گرفتن به ابدان بر دیگری اولویتی ندارد زیرا در عالم مجردات نه تغییری وجود دارد و نه اتفاق و روییدادی که سبب اولویت تعلق بعضی از نفوس به بعضی از ابدان گردد.
دلیل دیگر سهروردی این است که فرض نفس با قدم ان تنافی ندارد زیرا نفس به تدبیر بدن نفس است یعنی مدبر بودن لازمه نفس است حال می پرسیم اگر نفس قبل از بدن وجود داشته باشد از دو حال بیرون نیست یا بعضی از انها مدبر بدن هستند و بعضی دیگر مدبر بدن نیستند. این فرض مستلزم این است که بعضی از نفوس نفس نباشند بس ناچاریم این فرض را کنار بگذاریم و بگوییم همه ی نفوس قبل از خلقت بدن مدبر نفوس بوده اند اگر چنین باشد می بایست در زمانی در گذشته چنین حادثه ای روی داده باشد و در این صورت نمی بایست نفس دیگری خلق شود و حال انکه می بینیم به مرور نفوس خلق می شوند پس این فرض هم محال است و ناچاریم نفس را حادث بدانیم.